مادر شوهرِ خواهرم تازه ازدواج کرده چند وقت پیش پاگشاشون کردیم رفتم شیرینی تعارف کنم خواستم برگردم دیدم ب ادر زادم چهار دست و پا اومده پشت سرمه خواستم لهش نکنم تعادلم بهم خورد افتادم زمین قشنگ با کله رفتم تو شیرینی ها کل صورتم خامه بود . تا یه ساعت فقط همه میخندیدن اینقد خجالت کشیدم که نگو. هر کاری میکنم از یادم نمیره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هآی؛من دِلوینم🌱✨اندکي سن دارم + یاری که با گذشت کلي چالش دوونیم ساله به هم رسیدیم🥹🤌🏻(او نه تنها لب هایم را می خنداند بلکه باعث لبخندِ قلبم هم میشود🫂♥️🔗)درحال حاضر تازه کارم و مشغول به خیاطي✂️دختری با اصالتِ بلوچم🪄علاقه مند به تجربه های جدید و حالِ خوبم🤍بزرگترین قلب مال اونیه که انرژی مثبتش رو به دیگران منتقل کنه✨به امید ساختنِ آینده ای زیباوخوب…
یه پسری مذهبی هست تو فامیلمون من بی حجابم جلو این می پوشم شال اینا بعد اومد مهمونی هول شدم شال جمع کنم از رو شونه هام افتاد شیرینی دستم بود ریختم زمین خورد شد وای آبروم رفت 😭
چشم های همه پشت ویترین عینکشون قشنگه ولی اونا چشماشون پشت ویترین میزارن که درد هاشون پنهان کنن مثل نقاب شادی که تو جامعه میزنیم ظاهرش قشنگه حسود نباش چیزی نیست توش دردعه ...!