خواهرم بچه داره
و بچش میگه من هر دوتاتون رو میخوام و خواهرمم به خاطر بچش،صبر کرده
اگه خواهرت اول ازدواجش از طرف من بهش بگو همسرت روز به روز بدتر میشه
الان خواهر من هیچ وقت تو دوره‌ای هامون نیست و تنها میره خونه مامانم
وقتی خودش از زندگیش راضیه بهتره دخالت نکنین و اجازه بدین خودش متوجه بشه و تصمیم بگیره
اصلا فامیل حرف بزنن به درک
من خودم مورد شما رو داشتم ،بخاطر حرف فامیل داشتم خودم آب میشدم از غصه
با مامانم دعوا کردم گفت تو بخاطر حرف مردم داری منو نابود میکنی ،گور بابای حرف مردم،شوهرم تو هر دعوا منو تهدید میکرد نمیام خونه فامیلات ،فهمیده بود مامانم حساسه ،نقطه ضعف پیدا کرده بود
به خداااا شش ماه نشده شوهرم دست برداشت دید مهم نیست برامون
فقط شما دارین خواهرت رو اذیت میکنی ،بهش آرامش بدین هر طور راحتی ،اون زورش به شوهرش نمیرسه ناراحتی شما رو هم میبینه اذیت میشه ،هی شما بدتر به ناراحتیش اضافه میکنید
دقیقا خانواده ما هستین
خیلی ریلکس بگو نمیدونم چرا نیومدن حتما کاری دارن اگه بتونن میان
دختر دایی مامانم هیچ جا نمیاد مامانش هم هیچ وقت توجیه نمیکنهذ فقط میگه نمیان و تمام
حالا من مامانم یکسره در حال توجیه کردن و توضیح دادن زندگی من به دیگران
شما بپذیرین که ممکنه بیاد ممکنه نیاد شش ماه صبر کنید هم شما حالتون بهتر میشه هم زندگی خواهرت
ما موردای این شکلی خیلی داشتیم تو فامیلمون
