2777
2789

دیشب خونه عموم بودیم، بابام یهویی جلو جمع برگشت گفت فلانی خاستگاری اومده بود (طرف پولدار و مهم بوده تو شهر) ولی مینا رد کرده. (من کلا همه خاستگارا رو رد میکردم یا فراریشون میدادم)

بحث شوخی بود ولی جلو شوهرم طفلک اینو گفتن ... 

شوهرم صبور و آرومه و حتی خندید گفت من مهره مار داشتم‌. دلم میخواس گریه کنم براش

شاید خواسته بگه دختر من کم نیس دست کم‌نگیرینش 

میخاسته حس حمایت داشته باشه روت . 

یه روز کاسه صبرم پر‌میشه میریزه.     همه جا رو غم برمیداره غصه برمیداره . خنده ای ندارم . حتی شاید گریه ای هم نداشته باشم . فقط هستم ولی دیگ اون من سابق نیستم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وامشکلش چیه... خواسته بهش بفهمونه چقد خواهان داشتی

خوبه مادرشوهر اسی هم از عشقای قبلی شوهرش یا خواستگاریاش بگه ،به نظرم استارتر دخترمهربون وعاقلیه

تاریخ رامردان پرهیاهومینویسندوبدون اینکه بدانند،قهرمان داستان هایشان زاده چه کسانی بوده اند👸

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  10 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  9 ساعت پیش