نمیدونم تاپیکای قبلی رو خوندین یا نه ولی عمده ترین مشکل من تو رابطه با شوهرم و زندگیم سر اینه که نمیزاره برم خونه پدریم و بمونم یعنی با خودش میریم و دو روزه هم برمیگردیم یا نهایت خودکشی کنه ۳ روزه
اما من واقعا دلم میخاد وقتی رفتم حداقل کم کمش یه ۱۰ روزی بمونم که خستگی این ۱۲ ساعت راه از جونم در بیاد
۳،۴ ماه یبار میرم تک دخترم به بی غقلی کردم راه دور ازدواج کردم
الان باردارم و تو خونه تنهام و کلی کلافگی و اعصاب خوردی بی حوصلگی دارم دوس دارم برم یجایی ولی اصلا خونمون نباشم...حالا برا خودش برنامه چیده که با خواهرا و برادراش و پدر مادرش رو ورداره بریم مسافرت سمت خونه ما و دو روزم اونجا بمونیم ک من خانوادمو ببینم و بریم اینور و اونور و تمام
حالا یه ۵،۶ نفر بودن مشکلی نبود من این ۱۰ نفرو کجای دلم جا بدم خونه بابام اینا اونم دو روز بیچاره مامانم خودم این وضع و نمیتونم کمکش هم کنم
همون دیشب گفتم من برم میخام بمونم یه چند مدتی نمیخام زود برگردم که گفت نه چ حرفا مگه تو بی صاحبی
گفتم همونی ک گفتم پس نمیرم اگه هم برم میمونم مگه اسیری اوردی ک با خودت میبری یه روزه منو نشون اونا میدی و برم میگردونی
حالا واقعا مصمم برم میخام یه دو هفته ای بمونم حتی شده کار ب جای باریک بکشه از بس ک هی کوتاه اومدم سوار شد واقعا خواسته من زیادیه؟
چیکار کنم این ادم شه