عزیزان لطفا استارتر و تگ کنید چون تاپیکش و قفل کرده..
عزیزم من تجربه ی خودم و میگم که چه بلایی سر ما اومد.
عمو چهارمی من خیلی از همه ی ما سرتر بود از نظر مالی خوب بود ولی سرطان گرفت و سه تا بچه قد و نیم قد داشت و متاسفانه از دست دادیمش.
روزای آخر به پدربزرگم سپرده بود حواست باشه، سهم خودتون و بردارید شما پدر مادرم هستین و برای من خیلی زحمت کشیدید ولی مابقی اموال برای ۳ تا بچه هامه.
از چهل به بعد زن عموی من شروع کرد به زبون ریختن
اول با گریه زاری و بعد نفرین که بیاید و از سهم خودتون بگذرید برای بچه ها و گفت حق یتیم خوردن نداره و آه میکشم .
هرچی پدر بزرگم گفت فلانی جان ما چشمداشتی به مال پسر جوون مرگمون نداریم، گوشش بدهکار نبود.. خلاصه دردسرتون ندم مهریه خودش و اون یک هشتم و گرفت و چون دارایی عمو احمدم که فوت کرد زیاد بود، مبلغ قابل توجهی شد براش
و کلی فحش و تهدید کرد و پدر بزرگم با مادربزرگم رفتن همه رو بنام زن عموم کردن..در عرض یکسال خودش و کرد یکی دیگه بینی و لب و چشم و عمل کرد.. و پسر آخریش که نرمی استخوان داره و گذاشته خونه ی آقاجونم و میگه نگه نمیدارم بچه ها رو که از خونه ی بابام نیاوردم رفته با یکی صیغه کرده یارو هم ماشین و ویلا و خونه ی عموی خدابیامرزم زیر دستشه .بدبخت کرد بچه هاشو . پسر اولی و هم نگه نداشت با عمو کوچیکم زندکی میکنه، دخترش هم که کلاس چهارمه خونه ی عمم هست
پول زیاد خیلی ها رو عوض میکنه