به خالم زنگ زدم و خواستم شماره مادرن و بگیرم و پرسید کیم منم گفتم که دخترشم و اینا بعد گفت که شمارشو نمیدم ولش کن اون الان زندگی داره و بچه داره هواییش نکن بزار سرش به زندگیش باشه و زندگیش خراب نکن و منم گفتم که فقط میخام باهاش خرف بزن گفت نمیخاد و اون فراموش کرده تورو تو هم همینطور که نوزده سال ندیدیش فک کن نیس دیگه مادریم که برات نکرده بعد گف دو تا بچه داره الان دیگه زندگیش و خراب نکن بزار برای اونا لااقل مادری کنه و تو هم که دیگه بزرگ شدی و ازوداج کردی خوشبخت بشی دخترم مادرتم فراموش کن و به زندگیت برس بعدم گفت دبگم زنگ نزن و قطع کرد😭😭😭
الان حالم خیلی بده انقد گریه کردم که چشمام میسوزه