وقتی با شوهرم ازدواج کردم بیکار بود بعد داداش بزرگش ی طرح صنعتی دام پروری راه میندازه و شوهر منو میزاره سر کار و چون خودش کارمند بود صبح باید میرفت سر کار شوهر من مجبور بود هر شب نگهبان باشه و نیاد خونه وقتی هم میومد خونه چون شب نخوابیده بود صبح میخوابید تا ظهر هر وقت هم اعتراض میکردم میگفت ن داداشم اذیت میشه ما از اول این قرار گذاشتیم ک من شب برم اون ظهر ها بره و چند سالی با همین منوال گذشت منم مجبوری ادامه میدادم بعد داداش تصمیم میگیره یکسال بره انتقالی ی شهر دیگه برای ارتقا پستش و مسولیت کامل میندازه گردن شوهر من و شوهرم بدون اینکه ب من بگه و منو در نظر بگیره قبول میکنه تا داداشش پیشرفت کنه و من همیشه از نظر توجه محبت وحضورش تو خونه ناراحت بودم چون اصلا نمیومد خونه دیگه تا اینکه داداشش کمباین ثبت نام کرد و شوهر منو راننده کمباین کرد و اللن ماهی ی بار هم نمیاد خونه و چون کمباین قسطی خریدن همه پول میریزه حساب برادرش هر وقت میگم پول لازمم میگع پول ندارم اون خودشو زندگی زناشویشو فدای داداشش کرده و اصلا زن و بچش الویتش نیست هر وقت هم حرفشو پیش میکشم دعوا میشه همش میخواد ب داداشش ثابت کنه ک من زن زلیل نیستم و همون مردی هستم ک تو میخوایی
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
چی بگم . اینا شراکت خودشونو دارن. حتما اون یارو چیزی حالیشه که این کمکی ش شده. و اینکه اینقدر تو جیک و پوک همن هیچ وقت دست حالیش نمیذاره نگران نباش. به کسی جز شوهرت اعتماد نداره