فردا تولدم ولی هیییچ انگیزه ای ندارم شوهرم کاری کرده که هیچ انگیزه و ذوق و شوقی برا زندگی ندارم همیشه روز تولدم خیلی برام مهم بود .کاش تولد بیست سالگیم بود بابام زنده بود خودم ی دختر شاد و پر انرژی و شوهرم نبود ای کاااااش میشد ب عقب برگشت.دختر شادی که همه از شاد بودند تعجب میکردن چند سال که خنده واقعی نکرده …چطور بعضی آدما میتوننن روح و روان ی نفر داغون کنن و ذوق و شوق زندگی تو وجودشان بکشن بعدم طلبکار باشن مگه میشه آدمی بی وجدان باشه اخهههه