اقا اول بگم من ۱۹/۲٠ سالمه بعد داداشم و خواهرم از من بزرگترن داداشم ۲۳ سالشه و خب زود ازدواج کرد گفت یا اینو میخوام یا تا ۱٠ سال دیگ ازدواج نمیکنم دختره همسن خودشه مجبور شدیم دیگ دیدیم همو دوس دارن گرفتیم براش ولی این دختره فهمیدم پشت سر من حرف زده ک اره اتنا فلانه زر زر اضافی کرده خیلی حرف بدی زده بود💔 ب مامانم گفتم عصبانی شد(کلا دوماهه عروسمون شده اون روی واقعیشو نشون داد) من اصا با کسی کار ندارم ولی اگ بخواد اینم پشتم (دروغ) بگه شایعه درست کنه سنگ رو سنگ بند نمیشه این اومد خونمون ب روش اوردم دعوا شد داد و بی دادگفتم غلط میکنی اینجوری میگی مامانمم باهاش دعوا کرد بابام یهو کلیدو انداخت اومد تو گفتش ابرومو بردید تو این ساختمون پرتمون میکنن بیرون یدونه زد تو گوش مامانمو عروسمون😭
بابام میدونس چیا بم گفته پشتم(از کجا فهمیدم؟ این رفته پیش مادربزرگم گفته نوه تون اینجوریه پسربازه(درحالی که منه بدبخت ی دختر خیلی ساده خونگی ام و اصا اهل اینکارا نیسم از صبح تا شب تو خونه دارم واسه کنکور درس میخونم مامانمم چون میدونس دروغ دارع میگ عصبانی شد چون کلا پیش خودشم) شایعه درست کرده برام مادربزرگمم زنگ زد ب من گفت که حرفش راسته واقعا. خاک بر سر سیاست نداره رفته حرف اونم چ حرفی پیش مادربزرگ من زده عقل نداره حالا داداشم ناراحته هم از دست زنش ک پشتم جرت و پرت گفته هم از دست باباش ک مامانمو و عروسمون زد بنظرتون الان من باید چیکار کنم اینم بگم خیلی از این ادماس حرف میبره حرف میاره ک معلوم نیس این شر و ورارو ب کسی دیگ ای هم گفته یا نه اصا اگ هم من با کسی دوست بودم که نیستم واقعا!ب اون هیچ ربطی نداشت زندگی خصوصی من