من ازدواجم سنتی بود و همسرم دوسم داره و خیلی وقتا بهم کمک کرده و هوامو داشته
ولی من ته دلم یکی دیگه رو میخواستم
و هر بار فکرم بد میشه و فکرم درگیر میشه عذاب وجدان میگیریم
خیلی میخوام فراموش کنم و همه چی خوب بشه و به همین زندگیم ادامه بدم و همه کارام از ته دل باشه
اما همیشه ته دلم به این فکر میکنم ک اگر به حای همسرم اون بود چی میشد و زندگیم خیلی خوب بود
بیچاره شوهرت
چی شد که باهاش ازدواج نکردی
دوسش داشتم ازدواج کردیم همه جوره باهاش راه اومدم جوابم شد خیانت‌های پشت سر همش با پیر و جوون . بله اینجوریاست😕😕
نه عزیزم خوب نمیشد ،الان شکر خدا زندگیت روبراهه ب چیز دیگه ای فکر نکن به قول معروف خوشی نزنه زیر دلت ،😬😄😄
آرع اما روزی هزار بار میگم غلط کردم کاش پام میشکست محضر نمیرفتم.لعنت ب روزی ک دیدمش
از کجا میدونی زندگیت خوب بود
تا دلت بخواد الان با کسی هستن که یه زمان دوستش داشتن ولی به علط کردن افتادن و اون طرف زمین تا آسمون فرق کرد.....
هیچی مهم تر این نیست که احساس کنی همسرت دوستت داره مگه مهمه سنتی باشه یا هرجی ....
عزیزم اون شخص هم آدمه با ویژگی های خوب و بد از کجا معلوم اون آدمِ زندگی تو بود؟شاید همه چی بدتر بود اگه شوهرت آدم خوبیه دنبال بهترش نگرد همش سرابه
کسی ک دوسش داشتم یک طرفه بود و اون حتی نمیدونه ک من این حسو دارم
ولی همسرم برام کم نمیزاره و میخوام همه این ذوقا و کارام از ته دل باشه و با عشق براش انجام بدم ، ولی هر از گاهی ب ذهنم میاد ک اگه اون بود خیلی بهتر بود و بابت این فکرام بارها کریه کردم و عذاب وجدان کشیدم خیلی میخوام همه چی درست بشه
من اره خداروشکر
لا کسی 😐🤣🤣🤣🤣🤣
ای وای با کسی من اول با خوندم
همش ب این فکر میکنم ک از لحاظ تیپ استایل وقت گذروندن تفریح اون بهتر بود و این ازارم میده
اول ازدواج میتونستم فکرمو دور کنم و ب زندگیم برسم
اما یه سری اتفاقا مثل مریضی پدرشوهرم و از دست دادنش
گرفتن عروسیم تو زمانی ک هیچکس دلش راضی و شاد نبود
اذیت شدن ب خاطر خواهرشوم ک اینقدر ازارم داد و خوشی عقدو ازم گرفت
بچه دار نشدن به خاطر همسرم
اینا حالمو بد تر میکنه و باعث میشه فکرم بیشتر درکیر بسه
ولی با ابن ها از اینکه همسرم هوامو داره و میبینم ابنا دست خودش نبوده اروم شدم
ولی هر از. گاهی حالم دوباره بد میشه و فکرم بد
