بحث یکی از همسایه ها شد ک بچش زود زود میفتاد زمین و عادی بود براش و بچه شو میداد همسایه ها گاهی چند ساعت نگهدارن و...
بعد نگار گفت بچه من همیشه باید پیش خودم باشه حتی پیش شوهرم نمیزارمش تا حموم میرم هزار بار میگم مواظب ش باش و ...
کمی بعد شوهر نگار اومد و رفت بالا خونشون
و بچه نگار(زیر یک سال)چون واکسن زده بود همش بی قراری و گریه میکرد،،،یاباش اومد پایین و ب نگار گفت بچه رو بده ببرم تو و داد
و هر ده بیست دقیقه یک بار زنگ میزد ب شوهرش ک گریه نمیکنه ؟و...
بعد گفت دیگه جرات ندارم زنگ بزنم ب شوهرم ببینم بچم چکار میکنه اینقدر زنگ زدم
هنگامه(اون یکی همسایه م) گفت الان میگه نمیاد بالا خونه زنگ زدنش چیه
بنظرتون منظورش چی بود از این حرف هنگامه؟
و نظرتون راجع حرف و رفتار نگار چیه