گرمم بود پنجره رو باز کردم پاهام رو یکم گذاشتم جلوی پنجره یعنی دراز کشیده بودم ...پاهام بیرون پنجره نبود ..بعد شنیدم خواهرم به مادرم میگه پاهاش و گذاشته بود جلو پنجره هرکس میومد یه جوری نگاش میکرد .در حالی که کسی هم نبود ..مامانمم گفت خب چیکار کنم .گفت ابروی تو میره ..شما بودین چی میگفتین به همچین خواهری ؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.