بچه ها بچه های عموی نامزدم خیلی شیطنت دارن. خودشون همیشه از کارایی که میکنن برام تعریف میکنن.امشب عموی نامزدرم پدر شوهرم اینا و مارو دعوت کردن خونشون.دخترا کلا در حال خندیدن و تو سر کله هم دیگه زدن بودن. من نمیگم خشک و نچسب باشن و اصلا حرف نزنن، اما منی که دخترم و هم سن و سالاشونم رو ول میکنن با نامزدم شوخی میکنن.
تیر خلاص جایی بود که یکی از دخترا گفت فلانی جون(اسم نامزدم) من امروز رفتم دکتر برام آمپول نوشت میشه برام بزنی
خیلی این حرفش یهویی بود همه لال شده بودیم نمیدونستیم چی بگیم. دلم میخواست همراهشون برم تو اتاق ولی حس کردم حرکت درستی نیس اعتماد بنفسمو میاره پایین.