2777
2789

من با مادرشوهرم که (خالمم) هست تا حالا خیلی حرف و حدیث داشتیم کلی حرف بار من کرده منم گفتم با شوهرم میرم و میام و احترام میزارم ولی کارای دیگه انجام نمیدم براش… کلی براش کار کردم عین خدمتکارا براش کار کردم یه مدت مریض شدم نرفتم یه دعوایی شد گفت چی میشه بیاد کمکم کنه منم برگشتم گفتم خب عروس دیگه ای هم داری اون بیاد کمک کنه اونم برگشت به من گفت تو توخونه من نشستی نه اون…. به خدا من طبقه بالای مادرشوهرم میشینم برای جاریمم یه خونه مستقل خریدن دادن از خونه باباش نیاورده که… منم از اون موقع دیگه نرفتم کمک کنم… مامانم امروز زنگ زده برو یه بهش تعارف کن ببین کار نداره منم گفتم چرا برم تعارف کنم من نمیرم اون یکی عروسش بره کار کنه براش( کلا مادرشوهرم اون یکی عروسشو خوب میدونه منو دشمن خودش میدونه) اون یکی عروسش هم یه بار هم جارو نکشیده حتی یه چایی هم تو خونه اش نریخته… مامانم برگشته میگه شوهرت میگه اونوقت میری کارای مامانت رو میکنی کارای مادر منم انجام بده منم میگم مگه شوهر من این همه به پدر خودش کمک میکنه به پدر من کمک میکنه مگه… هیچی دیگه اعصابامو ریخته بهم کلا مامتنم انتظار داره حمال همه باشم من بدنم نمیکشه برم خونه همرو تمیز کنم به همه کمک کنم… میخواستم برگزدم بگم دیگه خودت کارای خونتو انجام بده من دیگه نمیام ولی گفتم مادرمه گناهه بگم 😭

خدایا قربونت برم نگذار هیچ آرزویی آرزو بمونه آرزوی همه رو برآورده کن میدونم که میتونی و منتظرم که این کاررو بکنی میدونی تو دلم چیا میگذره🙏🙏

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792