خواهر داشتن هم دیگه به درد نمیخوره همین اواخر یه دعوایی بین منو مادرمو شوهرم انداخت که تا عمر دارم از یادم نمیره بعد الان خودش و شوهرش میبینن ما پامونو کشیدیم کنار خودشونو شیرین میکنن و فکر میکنن ما چیزی نمیفهمیم ای خواهر دلم پر از درده
بعضی مادرها همینن
هیچ کاریشون هم نمیشه کرد
طرف سرطان گرفته بود شیمی درمانی میشد مادرش یکبار بهش سر نزد یکبار نیومد پیشش ازش مراقبت کنه
امثال این مادرها زیادن
سعی کن بی تفاوت باشی و زندگیتو بکنی
از بچم از شوهرم از خانواده شوهرم خجالت میکشم
حتی بعد از این چند سال زندگی این همه بی مهری مادرم عادی نشده
چون خودش اینجوریه برادرامم بی مهری و سراغی نمیگیرن
با هیچ فامیلی هم رفت و آمد نداره حتی خاله هام
اونام مارو حساب نمیکنن
از خجالت آب میشم
مث بی کسام
دیگه ببین یه مادر هست که خانواده رو دور هم جمع میکنه و محبت کردنو یاد بچه ها میده نمیذاره بعد ازدواجشون نسبت به هم بی محبت باشن وقتی اصل کاریه خودش محبتی نداره از بچه ها چطور میشه انتظار داشت . منم خجالت میکشم خیلی مخصوصا از خانواده شوهرم میگم حالا میگن ما هر بار زنگ میزنیم اینا خونه هستن یکبار نشد بگن خونه مادرزنم امدیم بچم جوری شده با اینکه 3 سالشه اصلا دوسش نداره مامانمو.
خوارد شوهر من ۷روز هفته خونه مادر شوهرمه
همسایشون گفته خب چرا هزینه خونه اضافی میکنی برو مادرت زندگی کنید
مادرشوهرم یکسره برا دامادش غذاهای متنوع و کادو .....
مادر من تحمل دیدن مارو نداره
از خدا دلگیرم🥺
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
