من شوهر که ندارم
ولی یه آشغالی تو زندگیم بود باهم قرار ازدواج گذاشته بودیم
این آشغال هی غیب میشد و هی پیداش میشد
من فهمیدم زن گرفته باهاش کات کردم
بعد ول کن من نبود منم از تمام چتا و پیاماش عکس گرفتم فرستادم برا زنش بعد فهمیدم همون موقعی که با من بوده با اون دخترم بوده،ولی دختره اصلا همش از اون آشغال دفاع میکرد،درصورتیکه من قبل اون باهاش بودم و به گفته خودش زنشو نمیخواسته به زور مامانش ازدواج کرده بودن
دیگه خلاصه اونجا که فهمیدم دختره منو مقصر میدونه به پسره گفتم مزاحمت بعدی پاسگاهی که خودشو جمع کرد