ما عقدیم اولین ماهیه که شوهرم رفته سر ی کار خوب با حقوق خوب
چندروز دیگه تولدمه میخواییم بریم مسافرت با داییم و زنداییم
شوهرم چون حلقشو نمیندازه میگه طلاس به من گف اینو ببریم بفروشیم برای تو گوشواره بخرم (برا تولدم) خودم ی حلقه نقره میگیرم منم قبول کردم چون برا مسافرتم اونموقع پول ذخیره میشد
الان برگشته میگه تولد مامانش ک ۲۰ روز دیگه اس میخواد گوشی بخره
میگم چخبره خب وقتی خودمون لازم داریم الان گوشی مگه واجبه میگه مگه مامانم کم زحمت کشیده طلا فروخته گفتم خب چه ربطی داره همه مامانا اونجوری ان
بعدشم گفتم حال دعوا ندارم گوشیو قط کردم