جاری بزرگم تو شمال حیاط باباش تولد برا پسرش گرفته بود دیگه من یه کت و شلوار پوشیدم خودم آرایش کردم رفتم دیدم جاری کوچیکه و مادرشوهرم رفتن آرایشگاه به منم نگفتن هیچی خواهر همین جاری بزرگه که جشن داشت آرایشگاه داره خودش برای اینا وقت گرفته بود که برن اینام رفتن به من نگفتم هیچی خیلی ناراحت شدم باهاشون حرف زدم به روم نیاوردم بعد کادو مادرشوهر ده میلیون جاری سه میلیون اینم به من نگفتن من یه 600 دادم با 200 شاباش هیچی دیگه اومدیم خونه به شوهرم غر نزدم اینا به من چرا نگفتن ... گفت مهم نباشه برات کسی برات ارزش نزاشت تو هم مثل خودشون بودی توقعی دیگه کسی ازت ندارع جاریهات برای تو چیکار کردن تو براشون کنی مهم نیست تموم شد رفت بنظر شما این کارشون باعث نشد من کوچیک بشم