2777
2789

من چادری و با حجابم بهم میگفتم بی‌حجاب بعد اون عروس مانتویی بود میگفتم اون با تو فرق داره تو ممکنه باعث آبرومون بشی برای همین باید مراقبت باشیم 

همه جا هم پشت سرم گفتن این بی حجاب بود.حالا جاریم از اول حجاب نداشته وقتی خواسته عروس این خانواده شه پدرشوهرم باهاش حرف زده که باید حجاب کنی ولی من از اولم خودم چادری بودم حتی برادرشوهر هم به کارن کار داشت شوهرم میگفت خودم بهشون میگم مواظبت باشن.بعد جاریم با ساپورت و تیشرت جلوی شوهر من و مهمونای که تو خونه میومد میگشت و من حتی حد توربان هم میزدم که جلوی موهام معلوم نشه


حالا توی استوری یکی از ارایشگاه های شهرمون فیلم آرایش شده و بدون روسری جاریم دیدم که استوری کرده بود به عنوان نمونه کار.واقعا زور داره که به این میگن باحجاب و نجیب به من می‌گفتن بی حجاب

چرا وقتی خودت از اول با حجاب بودی اجازه دادی بهت بگن آبرومونو میبری و به فلانی میگیم مراقبت باشه و از این حرفا؟


ضمنا من جای جاری شما بودم وقتی میگفتن شرط ازدواج اینه با حجاب بشی همونجا بهم میزدم این قضیه رو

 آزادی بیان و آزادی قلم می تواند توسط یک قدرت بزرگتر از ما گرفته شود، اما آزادی اندیشه هرگز !📚🌱❤️‍🩹.                                                                                                                                                                                                                                                                                         دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ....

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب مقصر خودتی بهشون رو دادی.جاریت تقصیری نداره

چرا مقصر بود 

اون با حجاب نبود هی بهش گفته بودن که روسریتو بیار جلو و این حرفا

بعد بعدا وایمیساد تا مادرشوهرم به منم بگه چادرملو درست بپوش حجاب کن باعث آبرومون نشی بعد می‌خندید و میرفت 

اگه یکبار همسرم اجازه می‌داد بدون چادر جایی برم و جاری می‌شنید سریع بعد دعوا میکردن باهام 

چرا وقتی خودت از اول با حجاب بودی اجازه دادی بهت بگن آبرومونو میبری و به فلانی میگیم مراقبت باشه و ا ...

والا حالا خیلیم باحجاب نیست راحته 

خب دعوا هم میکردیم فایده نداشت نامزدم مبگفتم من گفتم راست میگن باید مراقب تو باشیم.

خیلی عجیبه اختیار پوشش تو دست خانواده شوهرت باشه. من حتی خانواده شوهرم روشون نمیشه بگن این رنگ بهت ن ...

خب شوهر من می‌گفت خودم بهشون گفتم 

می‌گفت زن داداشم مانتو و با حجابه ا باید مراقب تو باشیم ما خانواده آبروداری هستیم.

چرا مقصر بود اون با حجاب نبود هی بهش گفته بودن که روسریتو بیار جلو و این حرفابعد بعدا وایمیساد تا ما ...

الان چ ربطی به جاری داره.شما حساس شدی بهش.

بزن تو دهن هرکی ک به حجابت گیر میده

الان چ ربطی به جاری داره.شما حساس شدی بهش.بزن تو دهن هرکی ک به حجابت گیر میده

حساسانی نشدم حتی ناراحتیمون شد جاری و برادرشوهر انقدر موش دووندن که به طلاق ختم شد اونم با سر و صدا و مسخره بازی 

همه هم گفتن اگه شوهرت خوب بود اون دوتا نمیذاشتن زندگیت بشه

عزیزم ایراد از شوهرت بوده اون عرضه نداشته مگه تو چیکار کردی که از بی ابرو کردنشون میترسیدن؟

هیچی فقط شوهرم پارانوئید داشت بد دل بود و شکاک همش فکر می‌کرد دارم یه کاری میکنم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز