اگه حوصلتون شد تاپیک قبل رو بخونید بعدش این تاپیک رو
ولی واقعا قلبم داشت میترکید دیگه باید با یکی حرف میزدم
پریشب که با کلی دعوا و فحش و کتک گذشت دیروز هم بیدار شدم دیدم هیچ ناهاری مادرم درست نکرده مثلا با ما لج کرده رفتن با پدرم بیرون ناهار خوردن و برای من و خواهرام چیزی نیوردن که به قولی نشون بده از دستمون عصبیه خودش به قصد کشت خواهرمو زد خودشم اینجوری ناراحته
فقط نمیدونم چطوریه اون یه ذره وجدان رو داشت که دلش نیومد اون خواهر ۴ سالم بدون غذا بمونه اونو با خودش برده بود بیرون منو دو تا آجیام تو خونه موندیم بدون ناهار گشنه بعدش بلند شدم یه غذایی درست کرد خودم خوردیم
گذشت شب شد باز خودشو بابام اون خواهرم کوچیکه بلند شدن باز رفتن بیرون شام خوردن هیچ کوفتی برا ما نیوردن
بازم تحقیر بازم نادیده گرفتن خدایا یعنی واقعا بهشت زیر پای این مادره؟یعنی واقعا این مادر پدر جاشون تو بهشته؟یعنی اینا لایق احترام هستن؟خدایا بزرگیتو شکر دمت گرم ولی اگه این دونا بخوان بیان بهشت من دلم میخواد جام وسطه جهنم باشه حالم از مادرم حالم از پدرم بهم میخوره ازشون متنفرم و حتی به مرگشون به مرگشون هم راضیم خدایا یا منو بکش یا اینارو