مثلا یکیش این بود که عادت داشت بیشتر اتفاقاتی ک بین ما افتاده برا مادرش تعریف کنه جالبه برا مادرش تعریف میکرد بعد حتی جلو مادرش از منم دفاع میکرد اما بااین وجود من متنفر بود ازاین رفتارش
اینقدر بهش گفتم بارها وحتی چند باری قهر ودعوا کردم گ الان یک کلمه از اتفاقاتی ک بین ما میفته ب مادرش نمیگه حتی خودش الان میگه کارم واقعا اشتباه بود
فکر نکن زود این عادتشو ترک کردا شاید بالغ بر ۱۰۰ بار بهش گفتم وچندین بار قهر کردم تا کم کم ترکش کرد
چون دوسش داشتم گفتم من ولش نمیکنم اما درستش میکنم
ب قول معروف من اهل سوختن نیستم اهل ساختنم
شمام رابطه دلخواهتو بسازززز