بهترین رفیقم ۴ روز که جوون مرگ شده
خیلی ناگهانی و یه دفعه ای
دیروز بالاخره تونستم برم سر خاکش
اولش که رفتیم قطعشو نمیدونستیم
مامانم جلو رفت پیداش کرد
۱۰ قدم جلو تر رفت وایساد گفت اینه...
دیگه پاهام لرزید ....صدای قلبم انگار گوش فلکو کر کرده بود
اون ۱۰ قدم اندازه ۱۲ سال برام طول کشید ...هر قدمی که برمیداشتم خاطراتمون عین برق از جلو چشمم میگذشت
وقتی رسیدم سر خاکش
دیدم یه چادر سفید عروس انداختن روش که روش پر از سکه مبارک باد و نقل و گلای رز اکلیلیه...عروسش کرده بودن😔😔
دیگه کنترل هیچی دست خودم نبود از اعماق وجودم جیغای جیگر سوز میومد جیغایی جیگر خودمم کباب میکرد
اینقدر جیغ کشیدم که مزه خونو تو گلوم حس کردم
اینقدر ضجه زدم و گریه کردم تا تقریبا نیمه بیهوش شدم
ولی بعدش دیگه سبک بودم
اروم بودم....با خودم کنار اومدم که مرگ حقه دیر یا زود موعد همه فرار میرسه
اما ....وقتی میرم تل گرام چتای خودمو دوستمو میبینم که اولین پیامش مال ۳ ساله پیشه اخریش مال ۸ ساعت قبل مرگشه😭😭😭
چشمم به اکانتش که میخوره همه منطقام دود میشه میره هوا ...میشم همون اسکارلت سر خاک
نه دل پاک کردنشونو دارم
نه دل دیدنشو😭😭😭😭