خواهر شهید ابراهیم هادی میگن که
روزی که برای اولین بار در مقابل سنگ مزار ابراهیم قرار گرفتم یکباره بدنم لرزید رنگم پرید و با تعجب به اطراف نگاه کردم
به یاد یک ماجرا افتادم که سی سال قبل در همین نقطه اتفاق افتاده بود
درست بعد از عملیات ازادی خرمشهر پسرعموی مادرم شهید حسن سراجیان به شهادت رسید
ان زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه میرفت اما بخاطر شهادت ایشان امد
وقتی حسن را دفن کردند ابراهیم جلو امد و گفت خوش به حالت حسن چه جای خوبی هستی قطعه ۲۶ و کنار خیابان اصلی هرکی از اینجا رد بشه یه فاتحه برات میخونه و تورو یاد میکنه
بعد ادامه داد من هم باید بیام پیش تو دعا کن من هم بیام همینجا بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر ان طرف تر از حسن را نشان داد
چند سال بعد درست همان جایی که ابراهیم نشان داده بود یک شهید گمنام دفن شد
و بعد به طرز عجیبی سنگ یادبود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت