2777
2789

وقتی میگم عجیب یعنی واقعا عجیب ها!  

یه مراجعه کنید به تاپیک قبلم عکس حیوون خونگی جدیدمو میبینید 


عکس پروفمم که گویای همه چیز هست 


وقتی ملت میگن که از سوسک میترسن من خنده ام میگیره

یه مرد که پولدار میشه، احساس می کنه به زنان بیشتری نیاز داره؛ اما... یه زن که پولدار میشه، احساس می کنه به هیچ مردی نیاز نداره‌...!

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ههه منم عاشق عنکبوتام مخصوصا پشمالواشونو ماث ها اون پروانه پشمالوا پفپفیا 😭😭🎀🎀

تاپیک قبلیم مناسب حال توئه

یه مرد که پولدار میشه، احساس می کنه به زنان بیشتری نیاز داره؛ اما... یه زن که پولدار میشه، احساس می کنه به هیچ مردی نیاز نداره‌...!

من از موش خوشم میاد

موش واسه حیوون خونگیای من میان وعده حساب میشه!

یه مرد که پولدار میشه، احساس می کنه به زنان بیشتری نیاز داره؛ اما... یه زن که پولدار میشه، احساس می کنه به هیچ مردی نیاز نداره‌...!

من فقط سگ دوس دارم

من خزنده ها و بند پایان!

یه مرد که پولدار میشه، احساس می کنه به زنان بیشتری نیاز داره؛ اما... یه زن که پولدار میشه، احساس می کنه به هیچ مردی نیاز نداره‌...!

اگه باردار بودم با عکس پروفایل شما یا حالت تهوع امونمو میبرید یا بچم سقط میشد

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

😐😐😐😐۶ تام بچه داری؟

نه الکی زدم

یه مرد که پولدار میشه، احساس می کنه به زنان بیشتری نیاز داره؛ اما... یه زن که پولدار میشه، احساس می کنه به هیچ مردی نیاز نداره‌...!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

سفر به سمنان

phoebejoon | 11 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز