اگه شوهرت مجبورت کرده به ازدواج شاید دو دلیل داشته یکی اینکه واقعا دوستت داشته یکی اینکه خواسته زودتر تو را از اون رابطه نجات بده و کمکت کنه
به نظرم همسرت واقعا مرد خوبیه
شاید تو تو فاز غم و عشق و عاشقی باشی و درک نکنی ولی از بیرون که نگاه بکنی متوجه میشی که اگه یک دختر چند روز قبل از ازدواجش کنار گذاشته بشه چقدر بار روانی داره و مردم بیکار چقدر براش حرف در میارن ولی شوهرت دست به هر کاری زده تا زودتر با تو ازدواج بکنه و جلوی دهان آدمهای یاوه گو را ببنده پس باید قدرش رو بدونی
باید قدر شوهرت رو خیلی بدونی اون خودش میدونه تو دل تو جایگاهی نداره دائم داره با یه کس دیگهای مقایسه میشه ولی داره تحمل میکنه و باهات مدارا میکنه و حتی سعی در آروم کردن تو داره
یه لحظه تصور کن اگه برعکسش بود شوهرت کس دیگهای رو میخواست و جلوی تو اشک و ناله میکرد تو حاضر بودی تحمل کنی ؟
این رو بدون که ممکنه صبر و تحمل شوهرت هم تمام بشه ببخش که اینجوری صحبت میکنم ولی خواهش میکنم خودت رو از این لجن زاری که برای خودت درست کردی و داری توش دست و پا میزنی بکش بیرون چون شک نکن گند و کثیفی این لجنزار یه جایی دامن زندگیت رو میگیره به این فکر کن که اگر شوهر فعلیت هم تو رو کنار بزاره اون موقع دیگه خیلی بیشتر آسیب میبینی شاید الان بگی نه بابا اشکال نداره چه بهتر یا حرفای اینجوری ولی در عمل برای بار دوم کنار گذاشته میشی و این بار دیگه دردش خیلی سنگینتر از قبل میشه
چند تا راهکار برات دارم ولی تا خودت نخوای هیچ کدوم نه به درد میخوره نه جواب میده
اول اینکه واقعا بخوای اون آدم رو از ذهنت بیرون کنی نگو نمیشه و فلان چون امتحان کردم و شده
دوم اینکه راهکاری که یکی از کاربرها گفت بنویس و آتش بزن را حتماً امتحان کن چون قطعاً تاثیر داره
سوم اینکه میتونی بشینی و سالها غصه بخوری بابت اینکه یه نفری بوده که دوسش داشتی ولی بهت خیانت کرده و رفته با عمت و بابت این غصه خوردن روز به روز پیر بشی و آب بشی و نابود بشی و هم میتونی به این فکر کنی که خوردن هر روزه یه میوه گندیده به بدنت آسیب میزنه پس بهتره میوه گندیده را بندازی آشغالدونی و از زندگیت که یک میوه سالم و تازه رسیده هست استفاده کنی و از خوردن این میوه شیرین و لذیذ لذت ببری
و در آخر کاری که خودم کردم و نتیجه دیدم اینکه واقعاً به درگاه خدا و اهل بیت متوسل بشی و ازشون بخوای که برای همیشه این آدم سمی رو از ذهن و فکر و قلبت بیرون کنن ولی نه اینکه فقط به زبان بخوای و بعد باز بشینی به اشتباه زندگیت فکر بکنی ها نه، واقعا دیگه اجازه ندی فکر این آدم سمتت بیاد هر موقع خواستی بهش فکر کنی ذکر بگو کتاب بخون با گوشی سرگرم شو یا حتی با شوهرت تلفنی حرف بزن نمیدونم هر کاری که باعث بشه تو لحظه به اون آدم فکر نکنی
و مهمتر و مهمتر و مهمتر از همه اینکه به هیچ عنوان با عمت و شوهرش رفت و آمد نداشته باشی و به هیچ عنوان خبرهایی که مربوط به اونها هست رو پیگیری نکنی اگر میدونی جای اونها هستند تو نرو پیگیر بارداری و بچه و کار و زندگی اونها نباش اصلاً فکر کن اونا مردن یا وجود ندارن
سعی کن به همسرت محبت کنی حتی اگه کم یا به دروغ
ذهن و دلت رو با شوهرت درگیر کن و هر وقت فکر اون آدم اومد تو ذهنت برای خودت تنبیه در نظر بگیر
امیدوارم همین چند راهکار ساده در دراز مدت نتیجه بده و بتونی افکار گذشته رو کنار بذاری