چون من ضبط صدا گذاشتم تو گوشیش برای تماسهاش گار داشت به یه نفر زنگ میزد اون جواب نمیداد تا اون ورداره داشت با دوستش یه خاطرهای رو تعریف میکرد اصلاً حواسش نبود که گوشیو قطع کنه این شانس من بود داشت میگفت آره من دیروز ساندویچی بودم که یه نفرو دیدی دیدم از ساندویچی اومدم بیرون که عجب چیزی بود به زبان خودش بعد انگار رفته جلوش بهش گفته ماشالله بده بکنیم بعد اون زنه لبخند زده و اینم واستاده ببینه زنه سرشو کج میکنه که بره سوارش کنه که دیده زن راهشو کشیده و رفته
و داشت تعریف میکرد که زنه چه چیزی بود موهاشو ریخته بود بیرون فقط یه کلاه گذاشته بود از این حرفا
من انقدی به این اعتماد داشتم که حد نداره از همون موقع دیگه روز و شب ندارم یه شب ناگهانی اومدم خونه چیزی نبود و الانم باز تصمیمم اینه باز یک شب دیگه ناگهانی بیا م