بعد از ظهر یه روز گرم تنها نشسته بودم توی خونه داشتم تو صفحات مجازی میچرخیدم یهو مسیج زد سلام خوبی من اومدم دم در خونتون یه چیزی برات گذاشتم لای بوته های جلو در
تپش قلب گرفتم با همون لباسای خونگی گل منگولی یه چادرم همینجوری انداختم رو سرم رفتم جلو در تا کسی نیومده مایه ابروریزیشو بردارم کسی نبینه رفتم گشتم اینور اونور دیدم نه نیست کوچه رو نگاه کردم دیگه کسی نیست گفتم بر پدرت صلوات مرتیکه سر ظهر زابراهم کردی
برگشتم رفتم خونه
یه دقه بعد مسیج زد پیداش کردی گفتم نه مسخره کردی منو
گفت اشتباه گفتم میخواستم تستت کنم گذاشتم فلان جا گفتم من دیگه نمیرم بیرون گفت من این همه راه زحمت کشیدم اومدم حیفه نصیب سگای ولگرد محلتون بشه باز پاشدم راه افتادم جای جدیدی که گفته بود گشتم دیدم چیزی نیست زنگ زدم رد تماس داد مسیج زد این دیگه اخرین باره
برو گذاشتم پشت خونتون پشت دیوار اتاقت
حالا منم هر دفه شلخته تر از قبل میرم بیرون عصبیم بودم همونجور چپ و چل دمپایی به پا خرت خرت میکشیدم زمین میرفتم ببینم مرتیکه چه سورپرایزی برام اورده
کله ظهر سگو میزدی نمیومد از لونش بیرون منو سه بار از پله ها کشید پایین هر بارم اسکول وار داشتم دنبال بسته گمشده میگشتم
والا دور نمام شبیه این بود خمار شدم دنبال موادم هی لای بوته موته ها و پشت دیوار لابه لای سنگا ذلیل مرده منو اینهمه کشید پشت خونه دریغ از یه نخود که برام اورده باشه
دیگه برگشتم خونه جوابشم ندادم
شب دیدم از قسمتایی که رفته بودم پی جنساش برام عکس فرستاد ینی نگم چه عکسایی چادر گل گلی کج و کوله صورت له شده زیر نور افتاب موهام که دیگه رسما خانوم هابیشام واااای دمپاییاااااام 🥲🥲🥲🥲
مردک خودشو استتار کرده بوده دوروبر خونمون منو دید میزده کلیم خندیده بود به حال و هوام
ینی کرک و پرم به معنی واقعی کلمه ریخت ازین کارش 🥲🥲🥲