امیدوارم همگی خوب باشین ما ۸ ماهه عروس اوردیم من خودم شهر دورم مادرمم به رحمت خدا رفته عروسمونو از جون بیشتر دوس داریم ایشون به پدرمم گفتم من ک شهر دورم دختر اولت اونه دختر دومت منم احترامی ک ب من میزاری دوتاش کن واسه این دختر ک اومده وارد خانوادمون شده یکی دوبار داداشمو. عرسمون دعواشون شد داداشمو دعوا کردم گفتم حقت نیست از گل کمتر بگی بگذریم از اینا ما وضع مالی بابام تقریبا خوبه ی خونه بهشون داد ک برج ۶ مستاجر میره ی ماشین خوبم داره میخره برای زیر پاشون گفت خرج عروسیم با من با سه تیکع یخچال فرس تلوزیون طلا هم گفتیم براش اونقدر بخریم ک دستاش پر شه در حد توانمون حالا از اول عقد عیدی ک گذشت خانواده عروسمون نه ی تیکه لباس واس داداشم خریدن ن یه حلقه طلا ک عرفه ن هیچی منم داداشمو اروم کردم گفتم تو ک چشمی نداری ب وسایلشون ولش کن خوبی زنت ب دنیادمی ارزه دوروز پیش رفتن خونه پدرزنش پدرمو داداشم بعدش بابام از برنامش گفت این هدفارو دارم شمام لطف کنید یکمی جهیزیه واسه دخترتون اماده کنید برن سر خونه زندگیشون سه تا خواهر زناشو پدر زن و مادرزنش از یتیمی داداشم ک مادری بالاسرش نیست منم دورم سو استفاده کردن رفتار زشت و زننده ک ما حتی ی قاشقم نمیخریم برای این دختر بحثشون بالا گرفت گفتن اصلا شیر بها میخوایم ما
من نبودم اگ نزدیک بودم نمیزاشتم بابام اینا ب این منظور برن خونشون ولی بابام اینا مهمونشون بودن خیلی بهشون بی احترامی کردن توهین کردن حتی سر عقد اینا ی هزاری کادویی هم ندادن اینم از الانشون ک میگن ما هیچی واسه این دختر فراهم نمیکنیم چون زنداداشم ازدواج دومشه ی بار جهیزیه خریدم قبلا براش برای این شوهرش دیگ ما نمیخریم بخدا اصن نگفتیم مارک بخر نگفتیم اینو بخر اونو بخر گفتیم فقط ی کمکی شماهم بکنید از هرچیزی معمولی ترین