اره یکبار نوشتم
و خودمو تو اون خونه تجسم میکردم
دکورش اینطوری باشه
نقشه خونه اینطوری باشه
مهمون بیاد من درحال پذیرایی کردنم
کار هرشبم بود تاصبح نمیخوابیدم فقط تو فکر خونه بودم تو خیالم تو خونه دور میزدم
واسه ماشین هم بله، اونم یکبار نوشتم وهرشب دعا میکردم خدایا به ما ماشین بده، یه ماشین واقعی که حرکت کنه، بوق بزنه، و میکفتم خدایا شکرت که قرار به ما ماشین بدی
بجه دارشدنم، فقط نوشتم و تمام. زیاد نرفتم تو فکرش
و اون موقع ها اصلا نمیدونستم قانون جذب یعنی چی، فقط خودم بودم و خدای خودم. فکرمیکردم دارم با خدا حرف میزنم و ارتباط میگیرم ولی بعدها متوجه شدم این قانون جذب بوده که من انجامش میدادم.