پشت ماشین بودم ...وسط راه گفت از اینجا برو منم هول شدم نفهمیدم کجارو میگه وسط بلواراو میگفت یه عربده ای سرم کشید که سرم سوت کشید تپش قلب گرفتم میدونه ک باردارم استرس هم گرفتم با وجود این همش عربده میکشید...دوس داشتم بزنم به دیوار هم خودمو هم خودش رو خلاص کنم...از وقتی رسیدم فقط گریه میکنم و بالا میارم دل و رودم همه درد میکنه...میخام یعنی فقط ولش کنم و برم یعنی تو این مدت من از ین بشر متنفر شدم ک قابلیت ول کردنشم دارم...هم هورمونام بهم ریخته روانم واقعا بهم ریختس هم این حیوون نفهم ازش بدمیاد
بچه ها دارم کلافه میشم چیکار کنم واقعا ک اروم شم