طبقه بالامون یه مستاجر اومده
اولاش خیلی خوب بود یهو تغییر کرد
مثلا میومد دمه در محکم درو میزد میگف چاقو بده
یا میگف گوشیم نیس
یبار اومد خونمون با حالت تحقیر خونمونو نگا کرد
یبار دعوتم کرد پاتختی شون رفتم پولم گذاشتم تو پاکت
بردم بردم دادم بهش درو نگا کرد من این برداشت کردم ک میگ برو.. خودش دعوت کرده بود
رفتنی ام فامیلشون ب مامانم گفته بود خودت تنها اینجا زندگی میکنی گفته بود با دخترم
گفته بود دخترت و هنوز ندادی ..
من این برداشت و کردم که منظورش اینه چرا دخترت مجرده تو حیاطی ک تازه عروس و داماد هستن