2777
2789

من بنده آن روی که دیدن نگذارند

دیوانه زلفی که کشیدن نگذارند


از تشنگیم شعله زنان سینه و از دور

شربت بنمایند و چشیدن نگذارند


چون زیستنی نیستم، ار بینم و ار نی

ای دوست، چه وقت است که دیدن نگذارند؟


صد دیده و دل منتظر تیر تو، فریاد

کش با من بیچاره رسیدن نگذارند


یارب! چه عذابی است بر این مرغ گرفتار؟

بسمل نپسندند و پریدن نگذارند


گفتم سخنی بشنوم و جان دهم اکنون

محروم بمیرم، چو شنیدن نگذارند؟


صد چاک شده سینه و صد پاره شده دل

این بی خبران جامه دریدن نگذارند


امروز صبا از جگرم بوی گرفته است

زنهار کزان سوش وزیدن نگذارند


صد خار جفا خورد ز هجران تو خسرو

آه، ار گلی از روی تو چیدن نگذارند


                  "امیرخسرو دهلوی"

برادرمهربون: این قافله از صبح ازل سوی تو رانند                                      تا شام ابد نیز به سوی تو روانند
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792