شوهر من میخاست شریکی با پدرش زمین بخره و چندتا سکه هم داشت که گذاشته بود خونه پدرشوهرم
جوری شستشوی مغزیش دادم که نه زمینو خرید و نه دیگه سکه ها رو گذاشت اونجا
گفتم خدای نکرده تو چیزیت بشه حق بچه هاتو برادرات میخورن و به من میگن مدرک بیار که مال شما بوده