همین دو روز پیش یکی از اقوام از کانادا لوازم آرایشی آورده بود داده بود دست خواهر شوهرم نمیدونی چه آبی از لب و لووه ش آویزون بود
اون فامیل چند تا چیز گرفته بود گفته بود با عروستون تقسیم کنید ، من گرفتم یه کم نگاه کردم دادم به خواهر شوهرم گفتم مال تو باشه گفت چرا گفتم من مصرف ندارم ، گفت توی خونه مصرف کن گفتم نه دلایل شخصی خودمو دارم مصرف ندارم فکر میکنی چی گفت ؟
گفت میترسی وسوسه بشی همیشه استفاده کنی ؟😐 گفتم فکر کن یه درصد انقدر این حرفش برام عجیب بود مثلا با خودش فکر میکنه من خیلی دوست دارم ولی آرایش نمیکنم که وسوسه نشم؟ واقعا هیچ تصوری از معنی این حرفش ندارم
همین حرفای منو شوهرم قبل اینکه من برم توی جمع شون بهش گفته بود که فلانی لوازم آرایشی مصرف نمیکنه باز به خودم یه جوری اونم توی جمع گفت انگار مثلا من حسرت اینو دارم که این چیزا رو بمالم به خودم بابا ولم کن من همینطوری با خودم حال میکنم و به نظرم به اندازه کافی خوشگلم واقعا نیاز ندارم به آرا بیرا کردن و خوشگلاسیون بیشتر
شوهرم هم خوشش نمیاد واقعا ، وقتی برگشتیم خونه بهش گفتم گفت اتفاقا من خوشحالم که اهلش نیستی
ولی هنوز برام جای سواله اون حرفش چه معنی ای میداد واقعا