کوچولوی قوی و قدرتمندِ مامان
تو رو از 3 سال پیش خواستمت. . .
هر لحظه منتظر بودنت بودم
که بیای و تو دلم واسه ی ۹ ماه زندگی آشیونه بسازی
بعد این مدت خدا تو رو بهم هدیه داد
تو معجزه ی زندگیه من بودی..🌱
دقیقا تو روزایی که ته دلم میگفتم:«خدایا یعنی میشه موقع دعای مقلب القلوب البصار سال تحویل منم تو دلم نی نی باشه؟منم مادر بشم؟» و شد قربون خدا برم هزار دفعه نذر کردیم و نیاز اما سر این یکی تو رو بهمون داد🤲🏻..
۱۶ اسفند اولین بیبی چک مثبت زندگیمو دیدم و باورم نمیشد
۲۰ اسفند تو رو دیدم و اندازه ی یه لوبیا بودی حتی ضربان قلبتم نشنیدم اما عاشقت شدم❤️
۵فروردین در حد ۳ ثانیه دکتر قلبتو بررسی کرد من متوجه نشدم ولی مهری که دکتر رو برگه زد تاییدی بود بر اینکه درون من یه زندگی کوچولو در جریانه🥺❤️
دیگه منِ مادر صبوری کردم تا موقع سونو nt⏰
و منی که نمیدونستم زندگیم به قبل و بعد این سونو تقسیم میشه..
زمانی که دیدمت پی بردم به خلقت خدا!
خدایا یعنی تو دل من یه موجود کوچولو با اینهمه کامل بودن داره زندگی میکنه؟؟
لباتو دیدم سر و دستاتو دیدم پاهای کوچولوتو🥺😭و هزار بار شکر کردم جاش بود همونجا هزار بار سجده میکردم به خدایی که چقدر زیبا خلق میکنه🥺❤️..
من جدی جدی مادر شده بودم!و اینو جایی فهمیدم که درست چند روز بعد از سونوی nt لکه بینی گرفتم..
وقتی از ترس رفتم بیمارستان و تحت مراقبت شدم هر کی میومد کنارم حاضر بودم التماسش کنم و همه چیزمو بدم فقط بزارن ببینمت!بزارن صدای قلبتو بشنوم!تو دهن همه در حال جستجو بودم برای یه کلمه:«چیزی نیست بچه حالش خوبه»..
از اون روز گذر کردم و گذشتم..
شد یه هفته بعد
امروز..
امروز دیگه من مادره هفته ی پیش نبودم🥲مادر تر شده بودم..
وقتی صبح در لحظه هم خونریزی داشتم و هم دفع لخته..
وقتی چشمم به لخته افتاد ، انگار جونم در اومد با اون نگاه..
ترسناک تر از هر زمانی اون لحظه بود...
جوری بابایی رو صدا کردم که تو ۶ سال زندگی از من ندیده بود؛آخه مامانت اصلا جیغ کشیدن بلد نیست🙃..
تا بریم و برسیم دکتر جون بود که از جونای من کم میشد..
وقتی به دکتر موضوعو گفتم حتی جریان اون جیغا رو خندید...خنده ای که با جمله های بعدش جهنمی که توش افتاده بودم و تبدیل به بهشت کرد... وقتی صدای تالاپ تولوپ قلبتو برام گذاشت و من شنیدم دیگه هیچی برام صدا نبود!فقط تو بودی!فقط صدای قلب کوچولو و مهربونت بود که مرحم روز سختی بود که شروع کرده بودم🥺❤️..
رفتم سونو و تو بودی! اما انگاری دورتر از خودت یه مهمون شر و شیطون بود به اسم هماتوم⁉️..هماتومی که باعث این حالم شده بود...
دکتر جواب سونو رو دید و همه یه نفس عمیق کشیدیم از وجود سلامتت🤲🏻❣️💌...
و قرار شد مامان از این به بعد خیلی خیلی مواظب باشه تا بتونه بیشتر ازت مراقبت کنه...
فقط خواهش میکنم تو هم قوی بمون و بجنگ برای بودنت🙃❤️
من امروز بهم ثابت شد روزایی که مادرم گفت ، مادر بشی میفهمی یعنی چی!!
آره من مادر شدم و با چشم ندیده فهمیدم و لمس کردم مادرانه و مادریتو...
سخت ، پر تنش ولی شیرین!
اون همه استرس و ترس و حس های افتضاحی که داشتم فقط با یه صدای ضربان قلب رفع شد 🙂❤️این اگه حس مادرانه نیست پس چیه؟
(الهی هرکسی دلش بچه میخواد به حق این روزای عزیز به حق آقا امام رضا علیه السلام خدا بهش قسمت کنه🤲🏻🌹هر کسی بارداره به سلامت بار کوچولوشو تا ماه ۹ حفظ کنه تا صحیح و سالم بغل بگیرمش و بزرگ شدنشو ببینه🤲🏻❤️..
به منم دعا کنید این روزا رو بگذرونم تا ببینم روزی که بچه مو بغل میگیرم ، ببینم قد کشیدن و بزرگ شدنشو و شاهد لحظه لحظه ش باشم🤲🏻🌹🥲..آمین)