من امروز دانشگاهو پیچوندم که برم خونه مامانم،بعد بابامم خونه نبود رفته بود کرج خواهرشو ببینه.فقط مامانم و خواهرم بودن.همسرم منو پیاده کرد بعد گف میرم خرید بعد میام دنبالت.
من خواهرم کلاس سومیه.مامانم گف واسه ناهار بمون،منم گفتم اوکی.بعد یه کم حال ندار بودا،ولی گف چیزیم نیس.
اینم بگم خواهر ننرم هی دیروز به مامانم غر زده و بهش گفته من مامان جوون میخوام و تو پیری و....کلا بچه مزخرفیه.