من امروز دانشگاهو پیچوندم که برم خونه مامانم،بعد بابامم خونه نبود رفته بود کرج خواهرشو ببینه.فقط مامانم و خواهرم بودن.همسرم منو پیاده کرد بعد گف میرم خرید بعد میام دنبالت.
من خواهرم کلاس سومیه.مامانم گف واسه ناهار بمون،منم گفتم اوکی.بعد یه کم حال ندار بودا،ولی گف چیزیم نیس.
اینم بگم خواهر ننرم هی دیروز به مامانم غر زده و بهش گفته من مامان جوون میخوام و تو پیری و....کلا بچه مزخرفیه.
مامانم حالا رفت کتلتا رو سرخ کنه منم نشسته بودم تو هال،یهو دیدم مامانم از آشپزخونه اومده بیرون،صورتش رنگ گچ،به خدا رنگ گچ،گف من نمیتونم وایسم پای گاز،بعد رفت سمت اتاقش،منم دوییدم دنبالش که مامان چی شده،گف سرم گیج میره تهوع دارم.یهو خودشو ول کرد رو تخت.میگف حالم بده.
منم گفتم چیزی نیس فشارت افتاده،زنگ زدم همسرم،گفتم بیا مامانو ببرم درمانگاه.اونم گف ۵ دیقه دیگه میرسم نزدیکم.(ماشینو اون برده بود)
حالا همسرم رسید،یهو مامانم بدجور شروع کرد به لرزیدن و گف نمیتونم پاشم.به خدا خیلی ترسیدم.واقعا بد داش میلرزید و انگار استخوناش خشک شده بود.همسرم گف زنگ بزنیم اورژانس،حالا اون وسط خواهرمم افتاده بود به زوزه کشیدن،بعد به خدا من هی مامانمو صدا میزدم جوابمو نمیداد.منم افتادم به جیغ زدن و صدا کردن مامانم،همسرمم از اون ور به اورژانسیه داش توضیح میداد،اون هی میگف خونسردیتونو حفظ کنین،منم جیغ و داد و هوار که مامانم مرد،همسرمم داد زد سرم که خفه شو نفهم بذار ببینم چی میگن،داره نفس میکشه چی میگی مرد مرد،اورژانسیه هم اون پشت میگف اصن گوشیو بدین خود بیمار،بعد مامانم اصلا حرف نمیتونس بزنه😭😭
خب
خب
چن بار محکم تکون تکونش دادم تا تونس یه کم با خانومه حرف بزنه،گوشی رو اسپیکر بود اونم علائمشو پرسید،ولی اصلا هوش و حواس نداش.منم کل مدت جیغ زدم،همسرمم منو هی گرفت چن بار تو سینه اون زدم که ولم کن،خواهرمو هول دادم که همش تقصیر توئه،میخوای مامانم بمیره راحت شی تخم سگ؟
بعد مامان من وحشتناک داش میلرزید
اصلا لای چشماش به زور باز بود
بعد کل بدنش عرق سرد
آمبولانسم که رسید علائمشو چک کرد ولی نبردنش،گفتن سکته اینا نکرده،خودتون ببرینش درمانگاه بهتر که شد.
حالا کل اون مدت من بالای سر کتلتا داشتم گریه میکردم که مامانم به اینا دست زده و الان حالش بده😭
زودتر برس به قسمت خفه شو گفتنش
حالا مادرت چطوره؟
خلاصه بردیمش و اینا
حالا تو درمانگاهم افتاد به لرز شدید دوباره
مردم دورمونو گرفتن نوبتشونو دادن به ما که دکتر مامانمو زود ببینه
منم هی گریه بلند
تهشم دکتر گف این یه ویروس شایعه فقط،ولی شما چرا رو خودت کنترل نداری؟
ولی خب دلم واسه خواهرم سوخت
از اون ورم همسرم برگشته میگه تو چرا مث غارنشینا رفتار میکنی
میگم مامانم مث میت شده میگه تو شلوغش کردی
حالا به نظرتون جدی ویروس گرفته فقط؟
ما بعد سرم برش گردوندیم خونه ولی خب میترسم
نکنه چیزیشه جدی😭😭
اشکال نداره اون موقعیت استرس داشتید هر دو به دل نگیر
خب تواون شرایط طبیعی بوده به دل نگیر
ببخشید ولی رومخش بودین تقصیر نداشت
