2777
2789
عنوان

امروز نزدیک بود خفه شم

165 بازدید | 10 پست

صبح اومدم سرکار نشستم صبحونه ام رو بخورم یه دفعه احساس کردم یه کوچولوازلقمه پریدگلوم،چندتاسرفه کردم دیدم نفسم بالا نمیادهرچی تلاش میکردم که نفس بکشم نمیتونستم دویدم تواورژانس بااشاره به همکارام گفتم خفه شدم حدوددودقیقه نفسم بنداومده بود برام اسپری زدن وکلی ضربه تو کمرم حتی دکتر مانور روم انجام دادتا کم کم نفسم بازشد،ازبس سرفه کردم سینه ام دردگرفته ازصبح دپرسم مرگ چقدرنزدیکه چه بی خبر میادتو اون لحظات فقط به پسرم فکرمیکردم که اگه بمیرم چکارمیکنه😭

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای منم بعداز زایمان تو هوش و بیهوشی حس کردم نمیتونم نفس بکشم

هی داشتم فک میکردم چطوری بفهمونم ب بقیه ک دارم خفه میشم 

یه پرستار خدا خیرش بده تو دهنمو ساکشن کرد نفسم برگشت

ولی من ندیدمش چون هنوز کامل هوشیار نبودم

وای منم بعداز زایمان تو هوش و بیهوشی حس کردم نمیتونم نفس بکشمهی داشتم فک میکردم چطوری بفهمونم ب بقیه ...

جسم خارجی خیلی بده گیر کنه 

من نون وپنیر داشتم میخوردم نرم هم بود نمیدونم چطور پرید تو گلوم 

اره منم پاییز دونه انار پرید تو ریه ام ذره ذره داشتم جون‌میدادم نفس از بالا رفت و داشت از انگشتام میزد بیرون نفسم رسیده بود ب پاهام باورت نمیشه رنگم شده بود زرد و سفید مث مرده ها فقط میگفتم یا امام رضا بچهام 😔😔یهو یه سرفه بزرگ زدم دکنه انار پرت شد چند متر اونور تر وقتی نفسم اومد پریدم رو حیات فقط میگفتم خدایا شکرت ولی کل اعضا بدنم‌درد میکرد انگشتام پاهام قفسه سینم تا چند ساعت 😔واس مامانم‌تعریف میکردم اشک میریخت 🥀🥀🥀🥀مرگ و قشنگ‌احساس کردم قشنگ‌مرده بودم تا ک اسم بچهام اوردم خدا رحم‌کرد 

اره منم پاییز دونه انار پرید تو ریه ام ذره ذره داشتم جون‌میدادم نفس از بالا رفت و داشت از انگشتام می ...

وااای خدارو شکر 

برای من یه تلنگری بود برای یادآوری خیلی چیزاکه فراموش کرده بودم

خدایا هیچ بچه ای بی مادر نشه😢

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز