دیگه باقیش ب علاقش بستگی داره اینکه تو رو ترجیح بده ب همه چی یا نه
من شوهرم جلسه اول خواستگاری گفت اگه ی روز کارم جور نشد برگشتم شهرمون باهام میای گفتم باید فکر کنم
بعدش زنگ زدم گفتم جوابم منفیه کلا دیگه خواستگاری نیاید همچین ب حول و ولا افتاد ک بابا اشتباه کردم اصلا نمیرم اونور همینجا میگیرم ،اولش اجاره کردیم الان دیگه خونه داریم
تو شهرستانم خونه ساختیم تعطیلات میریم اونجا ،چون کلی خاطره داره از بچگیاش ولی الان اگه بهش بگم بمونیم اونجا با اینکه خونه هم داریم نمیمونه میگه واسه زندگی کرج خوبه پیشرفت میکنم شهرستان فقط واس تفریح چند روزه میریم و میایم
سال اول مادرشوهرم خیلی سعی کرد نظرشو عوض کنه زنگ میزد گریه میکرد ولی آرومش میکرد میگفت میام بهت تند تند سر میزنم ولی کارمو ول کنم زندگیم خراب میشه ،رفته رفته کنار اومدن
منم ب مادرشوهرم زیاد محبت کردم دیگه رفته رفته دوسم داشت اوایل خیلی بدقلقی میکرد