منم اینطور بودم همون هفته اول که عقد کردم فهمیدم کی مثل منه علتش چیه
دلم گاهی میخاد فرار کنم یا بمیرم
وا
چرا؟
چند سالگی عقد کردی؟
منم هم دلم میخواد ازدواج کنم هم نکنم بین دو راهی ام
چرا منو نترسون😳
من بعد اینکه رفتم سر زندگیم پشیمون شدم. تو دوره عقد متوجه نبودم چیکار کردم
من شرایطم پیچیده بود سنم بالا رفته بود خانوادم از ترس ترشیده شدن واسه همیشه مجبورم کردن
من استقلال مالی داشتم خیلی آسیب دیدم از خانوادم
مثلا چندسال میخواستم بینی امو عمل کنم اصلا اجازه نمیدادن برخورد شدید میکردن
اگه اینکار کرده بودم خیلی زودتر با کسی به دلم بود ازدواج میکردم
چجوری من ببخشمشون
منم به یه حس پوچی رسیدم ...موقع ازدواج نه...
الان که دو تا بچه کوچیک دختر و پسر دارم حس می کنم کار دیگه ای تو این دنیا ندارم
عاشق همسرم و خانوادم و لی خیلی موقع ها دوست دارم بمیرم
چون در هر صورت می‌میریم و هیچ خوشی ای ماندگار نیست
چیزی هم وجود نداره که بخوام تجربش کنم یا انگیزه ای برای داشته باشم که بخاطرش بخوام بیشتر بمونم
خیلی حس سختیه
اره خیلی
سی به بالا بودم
ما خانواده مذهبی بودیم خواستگار معرفی میشد می اومد
یادمه اولین خواستگار ۲۲ سالگی اومد قشنگ خواهر داماد به خواهرم گفته بود چقد دماغ خواهرت زشته
و بعد خواستگارهایی که می اومدن و هیچ خبری نمیشد و من تبدیل به یه دختر افسرده شدم فقط
علتش خانوادم هستن
مبدونی چرا؟
چون مجردیم رویای فکر میکنیم همش ذوق داریم قراره سوپرایز بشیم این ادم جدید کیه همش روییای فکر میکنیم ک اره این اخلاق داره نداره.. سر انگشتی به بدی های ک داره فکر نمیکنیم نتیجش میشه این
ازدواج خیلی سخته ولی ادم کامل میشه از پوچی در میاد برای زندگیش برنامع داره
اگگگررر نره پی خاله زنک بزنی
متاسفانه هرچی ضربه میبینیم از مغزمونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
