سلام دوستام دوقلوی حدودا ۴ ساله دارم خیلی مشکلات با شوهرم دارم
شپهرم ی ادم خدا نشناسه بداخلاقه
امروز یکی از بچه ها نصف شربت سرماخوردگی رو سر کشید خداروشکر حالش خوبه ولی من خیلی استرسشو داشتم پبام دادم ب بکی از دوستام ک از من بزرگ تره و بچه هاشم بزرگن راهنمایی بگیرم خودش گفت بهت زنگ میزنم نیم ساعت بعد زنگ زد در مورد بچه حرف زدیم تو همین حین شوهر اومد خونه هرچی از دهنش در اومد ب من اون دوستم گفت پسرمم بیذار بود بعد اومد ی سیلی محکمم بهم زد رفت تو اتاق من گفتم مگه من چکار کردم داشتم در مورد بچه حرف میزدم
اومد جا اورد بهم چن بار زد تو سو صورتم ک کیلیپسم خورد شد و دماغمم ی مم ورم کرد چرا صدا منو بالا سر این بچه ها در میاری
بعد چن تا فوش خیلی زشت ب خودم پدرو مادرم داد
اقا بدش میاد من خیلی با تلفن صحبت میکنم من با دو سه تا از دوستام خیلی تلفنی حرف میزنم اخه اگه حرفم نزنم اتو این خونه از دست این بچه ها و خودش دیوانه میشم