ساعت ۱۰ ظهر
از چهار راه رد شدم اومدم تو کوچه چهار راه بعدی دانشگام بود.
تو خیابون بهم تیکه پروند ی موتوری که بزنم برات؟
من نفهمیدم ینی چی بزنم برات
مث همیشه ایگنور کردم و رد شدم
اومد تو کوچه من ی درصد هم احتمال نمیدادم اون باشه، چون نمیتونست بیاد باید میرفت دور میزد و نمیدونستم اینقدر بیکاره که میزنه
هیچکس تو کوچه نبود
مانتو مشکی بلند تر از زانو شلوار و مقنعه مشکی با کیف باشگاه خسته داشتم میرفتم دانشگاه
اومد دست زد بهم 💘💘💘💘 و گفت دیدی گفتم میزنم برات
من خواستم فوش بدمش حتی زبونم ب فوش نچرخید اینقدر که شوک شده بودم و میلرزیدم.
دقیقا وسط کوچه بودم که نه راه پس داشتم نه پیش
دست زد و رفت و من فقط دوییدم تا کلاس