روم نمیشه خواستگار بیاد

نه 

ما هم که میخواستیم برا داداشم بریم خواستگاری 

تمام وسایل هاشونو عوض کرده بودن 

یعنی چی آخه مگه میرن به خونه نگا کنن 

و اون کسی که بیاد خواستگاریت اگه خودتو بخواد قطعا براش خونه و این‌چیزها مهم نیس 

حالا تو بذار بیان، چرا عوض خانواده خاستگار میبری و میدوزی، خیلیا باور کن دختر به دلشون بشینه دیگه زیاد اهمیت نمیدن به متراژ خونه و وسیله های خونه، همینطوری با قضاوت خودت نپرون

برای ما مهم نبود و نیست. حتی اگه خونه‌شون کوچیک بود یا وسیله چی داشت و چی نداشت. عاشق زن داداشامم و حتی درصدی به خونه یا وسیله نگاه نکردم حتی جهاز زن داداشمم با عشق چیدم و زود به زود میگفتم مبارکت باشه. آدم درست حسابی به سر و وضع خونه و وسایل نگاه هم بکنه، حداقل متلک نمیگه و دل نمیشکونه.

کلا با این مقوله خواستگاری هم مخالفم... چقدر فشار روی دخترا هست بخاطرش. 

وا خب بذار بیان کسی که ادم باشعوری باشه از این فکرا نمیکنه بیشعورم باشه که بذار بره بهتر، حالا تو بذار بیان چرا میزنی تو بختت

این چه حرفیه اصلا خجالت نکشین من خودم باشم اصلا به همچین چیزی توجه نمی کنم

دعوتشون کن بیان بگو من همینم که هستم این قیافمه این خانوادمه اینم خونمونه بابتش از هیچ چیز و هیچ کسی شرمنده نیستم

اره چرا نشه میتونین صحبتاتونو کنین مثلا بعد عقد بیاریش

 بهت حق میدم

فردا هم به همسرت بگی فلان چیز رو برای خونه بخر میگه مگه خونه بابات این امکانات رو داشتی 

پس بهتر یا با کسی ازدواج کنی که دنبال آرامش و آسایشت باشه

نه بابا 

اگر اینجور فکر کنی که دیگه تا اخر عمر مجرد میمونی 

مگه خانواده تون مشکل دارن 

همه چی که پول نیس 

خب به هر حال که میفهمه مخفی کرده و از چاله تو چاه میوفته

عزیزم من به عنوان یک خواهرشوهر بهت میگم مهم نبست اصلاااااا مهم نیست اگر خودت خوب باشی

البته درصورتی مهم نیست که نخوای برای خانواده داماد خیلی فیگور بگیری اون موقع همه ی این چیزا مهم میشه

من یک دوستی داشتم از همه ی جهات از خانواده ی ما پایین تر 

از لحاظ تحصیلات مالی محل زندگی و خداشاهده از لحاظ  چهره هم پایین تر مثلا محل زندگی اونا الان هم مدرسه نداره همه از اون روستا رفتن ولی دوست من هم چنان خانواده اش اونجا زندگی میکنن

البته روستایی بودن بد نیست من خودمم هم روستا زاده و بزرگ شده ی روستا هستم

ولی من دوسش داشتم و به برادرم این دوستمو پیشنهاد دادم

ولییییییییی تا احساس کرد من اونو برای برادرم در نظر دارم خيلی خیلی خودشو دست بالا گرفت جوری که من و خانواده ام رو له میگرد تحقیر میکرد و علنی میگفت من به خانواده شوهر  رو نمیدم جاری خره کیه؟ همه ی خانواده ی ما رو میخواست تحقیر کنه خوبی و محبت هیچ کسی به چشمش نمی‌آمد لباسای مارو مسخره می‌کردو ..... به جایی رسید که برادرم به من گفت بهش بگووو تو میخوای عقده های خونه بابات و اینجا خالی کنی و ماجراشون به سرانجام نرسید

البته من این حرف و بهش نزدم هیچ وقت