توهم و هزیون گفتن شوهر

اصلا حرف گوش نمیده به شدت دروغ گوئه یعنی طوری دروغ میگه که حتی خدام باورش میشه... من میبینم ۵ تا قرص با هم میخوره قسم میخوره که نخوردم انگار کند ذهنه خودش میگه مگه خرم اینهمه قرص بخورم بفد یه ورق ۲۰ تایی رو تو یه روز میخوره. ۴ ساله باهاشم ۳ سال عقد بودیم ۱ ساله ازدواج کردیم زندگیمو نابود کرده

همش خوابه... قرص میخوره و میخوابه... قرصش که تموم میشه میره چن ساعت کار میکنه پول قرص و سیگارو در میاره با یه وعده غذا... چن روز یبار غذا میخورم دیگه هیچی ازم نمونده... 

این انقد آدم عوضییه که خونوادش ولش کردن... خودکشی کرده بود گوشه ICU نیومدم پیشش اونوقت بیان چکای منو پاس کنن... حتی مادرشم گردنش نمیگیره... اینهمه مدت از بدی اونا میگفت الان متوجه شدم که ایراد از اینه که نمیتونن تحملش کنن... اینهمه چک کشیدم گرفته خوابیده میگم برو سر کار شروع میکنه داد و بیداد و فحش دادن که مگه پدرت کارخونه داره انتظار داری من برم سر کار... نمیدونم چیکار کنم خدا سر کافر هم نیاره حال منو 😔

این با چشم خودم میبینم میخوره زیر بار نمیره میگه من سالمم... جوری سرم داد میزنه و نفرین میکنه انگار من شوهر اینم و وظیفه منه که همه چی رو درست کنم... براش ماشین گرفتم اوایل عقد فروخت به باد داد بعد یه مدت با هزار بدبختی براش موتور گرفتم یه مدت کار کرد گفت با موتور نمیتونم ماشین بگیر با چک ماشین گرفتم یه ماه کار کرد اخراجش کردن از بس دزد و کثیف بود... دیگه دنبال هیچ کاری نرفت بعدش گفت موتور بگیر بحدا با موتور کار میکنم از دم قسط موتور گرفتم براش هر بار یه بهونه میاره و گوشه خونه خوابیده... چیزی هم بگم اونقد داد میزنه و خودشو میزنه و وسیله میشکنه که جرات نمیکنم دیگه بگم برو سر کار... الان یه ساله اومدم تهران باور کن از گشنگی نمیدونم چیکار کنم... خونوادم نمیدونن اینهمه چک واسه این عوضی از اولشم گفتن نکن گوش نکردم حتی روم نمیشه بگم چه بلایی سرم اومده...