چ جوری جدا شدین؟ ماممم جدا شده بودیم خودش زنگ زد باز من بهش گفتم زنگ نزن بهم برا اولین بار زنگ زده بود فکر کن ! بعدش ی اتفاقی برام افتاده با گریه زنگ زدم بهش یعنی دیگه بعد اون وقتی مشکلی پیش میومد فقط زنگ میزدم همین تازه کلی ام تیکه مینداختم
خوب نبود. ما سه سال با هم بودیم من عاشقش بودم ولی اینقدر دلم رو شکست با این سرد و گرم کردن که دیگه عقده ای شده بودم تهش، عقده عشق داشتم. اینقدر منو گیج کرد که من در واقع خیانت کردم ولی من وقتی خیانت کردم حتی نمیدونستم تو رابطه هستیم یا نه نمیفهمیدم خیانته یا نه. برای توجیه نمیگم ها واقعا دایم ازش میپرسیدم ما الان با هم هستیم یا نه خیلی وقتا میگفت نه. اون آخر فقط میخواستم عشق یکی به خودم رو هم تجربه کنم که دچار خیانت شدم. وقتی فهمید دیدم خیانت بوده مث اینکه و از واکنشش تازه فهمیدم واقعا عاشقم بوده.
پس چرا اینجوری رفتار می‌کنن؟ این ک من میگم حتی ی بار ی زنگ بهم نمیزنه ی پیام نمی‌ده ولی وقتی داشتم گریه میکردم همش میگفت کجایی بگو بیام دنبالت فکر میکرد اتفاقی برام افتاده یا اون دفعه سر خواستگارمم گفتم من از طرف خوشم نمیاد فامیله تو بگو من چی بگم بهش همون و میگم بعد گفتم اگه واقعا من ی روز ازدواج کنم هیچ اهمیتی برات ندارع با ی استیکر خنده و غمگین گفت اگه برام مهم نبود این همه متن آماده نمیکردم همش بهم میگفت بیا ببینمت میگفتم علاقه ای ندارم ببینمت از دوست دخترات چ خبر انگار بدتر عصابشو خورد میکردم
چه رابطه سمی...چرا تمومش نمیکنی؟نزار فک کنه اویزونشی
نمیدونم. مال من فکر میکنم روحش اذیت بود خودشم. ولی الان هم که چندین سال گذشته باهاش حرف زدم دیدم تغییر چندانی نکرده. راستش هنوزم ته دلم دوستش دارم شاید چون اولی بود ولی به هر صورت الان میبینم که یا باید پی این مدل رفتار رو تا آخر عمر به دلم میمالیدم یا هم باید جدا میشدیم که شدیم.
