با توجه به مشکلات خودم نمیگم خوشبحالت من از زندگی کسی خبر ندارم امیدوارم کسی که لیاقت شما رو داره بزودی سر راهتون قرار بگیره
من یه دختر ۲۰ سالم که فقط آرزوم پزشکی بود سال دوازدهم که بودم به خاطر محدودیت هایی که داشتم افسردگی گرفتم نتونستم درس بخونم همون سال مادرم و خاله هام منو مجبور به ازدواج کردن من از ازدواج و زندگی متاهلی از اول بیزار بودم عقد شدم و طلاق گرفتم از پسر اولی داشتم کم کم خودمو پیدا میکردم که باز همه دورمو گرفتن و باعث شدن با فاصله چند ماه از جدایی قبلی من بازم ازدواج کنم
الان من یه دختر ۲۰ سالم که عقدم امروز رفتم سر جلسه کنکور هیچی بلد نبودن فقط به دخترای مجرد دوروبرم غبطه میخوردم من الان افسرده تر از سابقم فقط به اسم زندهم کلی زندگی نمیکنم
شاید حرفامو باور نکنید ولی من تا حالا بیرون خونه خودمونو ندیدم دختر به شدت خجالتی و سادهای هستم که با دو تا حرف زود گول میخورم
برام آرزو کنید بمیرم دلم مجردی میخاد من هیچ جا نرفتم دیگه نمیشهههههه