من پوستم سبزه س رنگ دستام تیره س دیشب همگی مهمونی بودیم بعد من و زن عموی شوهرم نشسته بودیم کنار دخترای عمه شوهرم و اون یکی زن عموهاش
بعد این برگشت گفت همتون سفیدید من بین شما نشستم سیاه شدم بعد به من نگاه کرد با قهقهه گفت الان فلانی (منو میگفت)میگه پس من چی بگم بهش گفتم من چیزی نمیگم من از پوستم راضیم تو هم اعتماد به نفس داشته باش خیلی ناراحت شدم تو جمع جلوی همه اینجوری گفت