امروز با تمام خستگی باز لبخند میزنم
چای مینوشم کمی، با خودم گپ میزنم
ساز دلم بس ناکوک، آواز میخوانم هنوز
میان عاقلان شهر مجنونانه گشت میزنم
خستگی ناپذیرم من، زخم هایم را ببین
با تمام خونابه ها،من مرگ را پس میزنم
رد طناب زندگی بر دستانم نقش بسته
هی دائم زخم میزنم هی چسب میزنم...
مهر سکوت بر تمام پیکرم نقش بسته
در سکوتی این چنین، نقش امید میزنم
جان دلم، آتش این دل شعله ور تر میشود
لیکن با تمام خستگی باز لبخند میزنم...