رفتیم مغازه بابام با مادرم
بابام باید میومد دنبالمون ولی ما رفتیم
تا رفتیم تو مغازه کرکره اومد پایین زندانی شدیم😂😂😂😂😂😂
نگو بابام بیرون بوده از دور نفهمیده ریموت زده کرکره اومده پایین
واای مادرم دااااد مییییزددددد بعد همزمان میخندید منم هر هر میخندیدم هرچی مادرم میگفت زنگ بزن بدتر میشدم😂😂😂😂😂😂😂
زنگ زدم دیدم رسیده خونه گفتم بابا ما تو مغازه زندانی شدیم بیا کرکره رو بده بالا دیگه ترکیدم😂😂😂
اونم اومد تا کرکره رو زد بالا میخندید ، نگو ی نفر دیده از دوستاش بهش زنگ زده فلانی زن و بچت تو مغازت گیر کردن 😂😂😂