
همیشه جوری مینویسم که انگار
قرار است نوشتهام جان کسی را نجات دهد.
شاید آن کس خودم هستم.
کلاریس لیسپکتور
از سری جملههای روزانه متمم
حرف اضافه
قطعا چنین حسی در نوشتن بسیار پررنگه. اما فکر میکنم میشه در مورد بسیاری از فعالیتها این رو گفت.
و خوشبختیم اگر بتونیم چنین چیزی رو بگیم (یا لااقل چنین تفسیری از کارمون داشته باشیم).
من همیشه میگم مردم به پزشک و پرستار میگن فرشتهی سفیدپوش و ...
تعبیر زیبا و قابلدرکیه.
اما یادمون نره کسی هم که یه کوئری دیتابیس رو بهینه میکنه تا چند میلیثانیه سریعتر بشه، داره از عمر انسانها چیزی رو ذخیره میکنه و اگر در مقیاس بزرگ ببینیم و حساب کنیم، جون خیلیها رو نجات میده. حیفه چنین نگاهی به کارش نداشته باشه.
همونطور که با .فیلتر. کردن، وقتی زمان تلف شدهی مردم رو هر روز حساب میکنیم (تعداد کاربران ضرب در تعداد ثانیههایی که همهچیز کندتر و سختتر باز میشه) انگار هر روز یک هواپیما در کشور سقوط میکنه.
از شاعرانگی لیسپکتور دور شدیم، اما تقریباً همهی ما در هر لحظه، یا مشغول قتل انسانها هستیم یا زنده کردنشون.
#نقل_قول